ما چند خواهر وبرادریم.خواهروبرادرها هرکدام خصلت م
تفاوتی دارند.خواهربزرگتر، کارهایش باری به هرجهت است.فارغ التحصیل ومتخصص رشته پزشکی .هیچوقت در مطبش سر وقت حاضر نیست.گاهی که عید عازم زادگاهمان بودیم، به پدر ومادرم میگفت پیش از ظهر به خانه میرسیم .این پیش از ظهر تبدیل میشد به غروب.اگر میخواست چیزی بخرد، همه مغازه ها را زیر ورو میکرد تا وسیله ای میخرید ویکهفته بعد پشیمان میشد که چرا اینرا خریدم.دوست داشت مهمانیهای مجلل راه بیاندازد وهدیه های گرانقیمت بدهد و در عین حال حواسش باشد که چه کسی ، چه هدیه ای برایش آورده.برادر بزرگترم با داد وفریاد وکولی بازی، هر چه را میخواسته از والدین میگرفته وهمیشه هم طلبکار بوده.برادر دوم ، برای خانواده اش، یعنی همسر وفر زندان ، لارج است .در مورد پدر ومادر، آنجا را خانه خودش میداند واگر از چیزی خوشش بیاید، بر میدارد.خواهر پنجم، خسیس است وعادت کرده کارهایش را دیگران برایش انجام دهند با دعوا، نق زدن، نفرین کردن، لوده گری وسر به سر پدر ومادر گذاشتن، هر چه میخواهد میگیرد.این میان بز گر گله منم.نه بلدم داد وفریاد کنم، نه میتوانم خودم را لوس کنم، نه خبری از غش وضعف هست، نه روی آنرا دارم که خانه پدر ومادرم را خانه خودم بدانم وهرچه دوست داشتم زیر بغل بزنم وببرم، نه به فکرم که اگر یک روز شخصی به خانه ام آمد، چرتکه بیاندازم که هدیه اش چقدر میارزید.خلاصه که از نظر خواهر وبرادرها ، یک حیف نان واقعی هستم. + نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 2:10 توسط مینو چهر میرزاده | زمزم...
ما را در سایت زمزم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : milad321o بازدید : 138 تاريخ : جمعه 4 شهريور 1401 ساعت: 1:06