زمزم

ساخت وبلاگ
شانزده هفده سال قبل در گیر بیماری خیلی سختی شدم که امیدی به زنده ماندنم نبود وعصل دست وپایم آسیب دید.بخاطر آن بیماری حدود دو سال کورتون مصرف میکردم که منجر به پوکی استخوان شد.چند سالی با عصا و واکر میتوانستم به کارهای مختلفم بپردازم ، اگر چه محدودیت هایی پیدا کرده بودم.حدود سه سال قبل ، هنوز شکستگی انگشت پایم جوش نخورده بود که دوباره زمین خوردم.قوزک پایم شکست ولگنم هم دچار مشکل شد.از آن تاریخ دکتر تاکید کرد که خطر شکستگی لگن برای من خیلی بالا هست وبخاطر ضعف عصب وعضله وکنترل نداشتن روی حرکت، اگر زمین بخورم ولگنم بشکند، جوش نمیخورد وبیرون از خانه باید با ویلچیر آمد ورفت کنم.درر داخل انه هم با واکر چرخدار به سختی چند متری راه میروم.از روی صندلی معمولی نمیتوانم بلند شود.کناره های حمام وتوالت فرنگی دستگیره نصب کرده اند که بتوانم با کمک دست، از جا بلند شوم.از صندلی خاصی برای حمام کردن استفاده میکنم ودر یک کلمه دچار معلولیت با همه مشکلاتش هستم.بماند که یک رژریم غذای خاص را هم باید پیروی کنم.خواهر وبرادرهای من همگی مسن هستند وهر کداام بهانه ای دارند که پیگیر کارهای مشترک نشوندو به گردن من افتاده که از طریق تلفن واینترنت پیگیر امور باشم وآنها هم همیشه طلبکار باشندموضوعی که این روزها سخت آزار میدهد، حرفهای خواهر بزرگم، که پزشک است، دومی که دوسه سالی از من کوچکتر است وعلوم آزمایشگاهی خوانده وبرادر بزرگتر است که بیش از هشتاد سال سن داردروزی که برایم نوار عصب وعضله میگرفتند،خواهرم حضور داشته که به او گفته اند اعصاب محیطی خیلی آسیب دیده.به دهها دکتر مراجعه کرده ام.کمی تمرین انجام میدهند ومیگویند برای عصب کاری نمیشود کرد.خواهر پزشک من روزی نیست که با پیشنهادات عجیب وغریبش موجب آزارم نشود. زمزم...
ما را در سایت زمزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : milad321o بازدید : 134 تاريخ : جمعه 4 شهريور 1401 ساعت: 1:06

ما چند خواهر وبرادریم.خواهروبرادرها هرکدام خصلت متفاوتی دارند.خواهربزرگتر، کارهایش باری به هرجهت است.فارغ التحصیل ومتخصص رشته پزشکی .هیچوقت در مطبش سر وقت حاضر نیست.گاهی که عید عازم زادگاهمان بودیم، به پدر ومادرم میگفت پیش از ظهر به خانه میرسیم .این پیش از ظهر تبدیل میشد به غروب.اگر میخواست چیزی بخرد، همه مغازه ها را زیر ورو میکرد تا وسیله ای میخرید ویکهفته بعد پشیمان میشد که چرا اینرا خریدم.دوست داشت مهمانیهای مجلل راه بیاندازد وهدیه های گرانقیمت بدهد و در عین حال حواسش باشد که چه کسی ، چه هدیه ای برایش آورده.برادر بزرگترم با داد وفریاد وکولی بازی، هر چه را میخواسته از والدین میگرفته وهمیشه هم طلبکار بوده.برادر دوم ، برای خانواده اش، یعنی همسر وفر زندان ، لارج است .در مورد پدر ومادر، آنجا را خانه خودش میداند واگر از چیزی خوشش بیاید، بر میدارد.خواهر پنجم، خسیس است وعادت کرده کارهایش را دیگران برایش انجام دهند با دعوا، نق زدن، نفرین کردن، لوده گری وسر به سر پدر ومادر گذاشتن، هر چه میخواهد میگیرد.این میان بز گر گله منم.نه بلدم داد وفریاد کنم، نه میتوانم خودم را لوس کنم، نه خبری از غش وضعف هست، نه روی آنرا دارم که خانه پدر ومادرم را خانه خودم بدانم وهرچه دوست داشتم زیر بغل بزنم وببرم، نه به فکرم که اگر یک روز شخصی به خانه ام آمد، چرتکه بیاندازم که هدیه اش چقدر میارزید.خلاصه که از نظر خواهر وبرادرها ، یک حیف نان واقعی هستم. + نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 2:10 توسط مینو چهر میرزاده  |  زمزم...
ما را در سایت زمزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : milad321o بازدید : 138 تاريخ : جمعه 4 شهريور 1401 ساعت: 1:06

بیست وچند سال قبل تلفن همراه به تدریج جایگاه مطلوبی در میان ایرانیان پیدا کرد.اگر چه اویل برای همه در دسترس نبود وامکاناتش هم محدود بود، اما به تدریج هم مورد استفاده افراد بیشتری قرار گرفت، هم امکانات متنوعی پیدا کرد.کامپیوتر واینترنت هم در ایران جایگاه خود را پیدا کرده بود. ارتباطها در آغاز تنها از طریق صحبت تلفنی وبعد پیامک بودو در مورد کامپیوتر هم ایمیل ،وکمی بعدتر یاهو مسنجر ، اسکایپ یا چت وهمینطور گروههای ایمیلی بود.بعد وبلاگها محبوبیت پیدا کردند که زمزم...
ما را در سایت زمزم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : milad321o بازدید : 161 تاريخ : جمعه 4 شهريور 1401 ساعت: 1:06